دوست دار اروم حرف برنم تا کسی حرفهایم را نشوند و دوست دارم بلند حرف برنم تا همه بدانند که در موردانان صحبت نمی کنم

بوی خون از چشم های گناهکاران به مشام می رسد

تنها من در این شهر غریبه نیستم

این شهر شهر غریبه هاست

گفتند حرفهایت را به همه کس نگو چرا که امروزه دیگر رفیق جونجونی کم پیدا مشه!

اهای مردمی که حرفهتی مرا می شنوید و می خوانید بدانید در این خرابه فردی تنها است که تنها ارزویش غروب به هنگام طلوع ظهور است تا پیش قدم خورشد حقیقت باشد که در قدمگاهش به افتخار حضور نورانیش غروب می کند و خود را ....

اری پیش مرگ برای او شدن ارزوی بی عیب است ای کاش لحظه ها برایم مانند ابری نبود که خالی باشد و فقط سایه ی کم رنگ داشته باشد

به امید طلوع خورشید شیعه ار مشرق الهیت زمان




برچسب ها : وقت ظهور  , روزی روزگاری  ,